چهار داغ
آسمان سوخت و از پا افتاد
زیر بار جگر داغ شما
و دل سخت زمین برده چهار
گل ماتم زده از باغ شما
کرم و لطف خدا می ریزد
از سر و روی در خانه تان
شمع تان پای علی می سوزد
و ملائک همه پروانه ی تان
روزها می گذرد می آیی
دیده را با غم دل خیس کنی
مادرانه وسط خاک بقیع
روضه ی علقمه تأسیس کنی
خیمه ی اشک زلالت جاری ست
می شود چند دهه یا سالی
جگر گریه ی من درد گرفت
پاشو از پای مزار خالی
موج برداشته چشمان تو از
آینه های ترک خورده ی غم
هیجده داغ دلت را بانو
کرده تصویر شکسته، مبهم
خوب شد چشم شما درک نکرد
تیر را بر سر مشک عباس
دست جا مانده و پلکی مجروح
سرخی حسرت اشک عباس
خوب شد چشم شما درک نکرد
که عمود آمد و وضعیت بد
و امامی که ز لبهاش چکید
بوسه بر قامت یک قطعه جسد
خوب شد چشم شما درک نکرد
سر دریا لب نی زار نشست
پسر فاطمه غارت شد و بعد
سینه ی احمد مختار شکست
خوب شد چشم شما درک نکرد
خواهری روضه ی گودال گرفت
جگر بی کفنش از سر نی
تا درِ عرش خدا بال گرفت
خوب شد چشم شما درک نکرد
خیمه گاهی که اسیری می رفت
دستها طعمه ی زنجیر و یکی
طفل معصوم به پیری می رفت
خوب شد چشم شما... اما باز
غصه ی این همه مهتابت کرد
پیش عباس و برادرهایش
بیشتر داغ حسین آبت کرد
روح الله عیوضی